..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

عشق یعنی .........


غروب عشق یعنی آسمان /  فروغ عشق یعنی آرزو / امید عشق یعنی روشنی /

سپید عشق یعنی غوطه خوردن بین موج /اوج عشق یعنی از سپیده تا سحر /

عشق یعنی پا نهادن در خطر/ عشق یعنی نغمه های هایده /

عشق یعنی رقص آب و آینه /عشق یعنی عقل شد مدهوش تو /

عشق یعنی عاقبت آغوش تو /عشق یعنی دردهای بی شمار/

 عشق یعنی عاشق و فصل بهار/عشق یعنی خسته ام از بی کسی/

کی به داد این دل من می رسی؟/عشق یعنی سوی کوی او نماز/

عشق یعنی نامه های بی جواب/دیدن و بوئیدن او حین خواب/

عشق یعنی سادگی یعنی ..../ او میاید زنده می مانی نمیر

عشق یعنی یک دل تنگ و غریب/ عشق یعنی دختری پاک و نجیب/

 عشق یعنی چشمهای مست او/ نامه هایم در فشار دست او/

عشق یعنی شعرهای سوخته/ عشق یعنی شمع نا افروخته/

 عشق یعنی تا ابد در راه او/ تا همیشه ...

عشق یعنی راه رفتن تا سحر/ عشق یعنی گریه های بی ثمر/

عشق یعنی لحظه های بی کسی/ عشق یعنی دوری و دلواپسی/

 عشق یعنی دوری از زیباترین/ غربت مطلق به روی این زمین...

عشق یعنی چون محمد پا به راه/ عشق یعنی همچویوسف قعر چاه/

 عشق یعنی بیستون کندن به دست /عشق یعنی زاهد اما بت پرست /

عشق یعنی همچو من دریا شدن /عشق یعنی قطره و دریا شدن/

عشق یعنی یک شقایق غرق خون/ عشق یعنی درد و محنت در درون /

عشق یعنی یک تبلور یک سرود/ عشق یعنی یک سلام و یک درود

عشق یعنی-----

1. یارو زنگ میزنه آژانس انرژی اتمی: میگه..میخوام با دکتور البرادعی ...صحبت کنم......
    البرادعی: بفرمایید
    یارو میگه: آقای البرادعی شما دکترین ؟
    البرادعی میگه: بله من دکترم
    یارو میگه: پس آخه باسه چی تو آژانس کار میکنی

2. به یارو میگن ترمز ABS چیه؟
   میگه: ایلده تو پیچ ها کاره یا ابولفضل رو میکنن !!!!

5.مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بیخبر بود
   از اینکه پسر خلاف همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
   جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای  .
   پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید  و او را سخت در
   آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.
   و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت

 

امتحانام دارن شروع می شن با ید مثل خر بخونیم میدونی ooooo

من که می یام اینترنت جان تودست بردار نیستم فقط از خیلی فعالیت ها محرومم میدونی که....

ولی از توکه غافل نمیشیم همون ۱۵ دقیقه هم۱۵ دقیقه است اونم باشه ماله تو

هر صبح فکر کن تازه به دنیا آمدی مهربان باش و دوست بدار شاید که فردایی نباشد.

هیچ کدوممون نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که هیچ وقت نشکنه ! ولی حداقل می تونیم

 

بهش یاد بدیم که وقتی شکست لبه ی تیزش دست اونیکه   شکستتش رو نبره !



خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره

 بی بهونه می باره

به کسی توجه نمیکنه

از کسی خجالت نمیکشه

می باره و می باره و می باره

اینقدر می باره تا آبی بشه

کاش

کاش می شد مثل آسمون بود

کاش می شد وقتی دلت گرفت آنقدر بباری تا

 بالاخره آفتابی بشی

بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده

انگار نه انگار که غمی بوده

همه چیز فراموشت بشه...!!!

کاش می شد.


چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند  و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.

   آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:

« کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!!


زیباترین عکسها در اتاقهای تاریک ظاهر میشن ! پس هر وقت تو قسمت تاریک زندگیت واقع شدی .. بدون که خدا می خواد ازت یک تصویر زیبا بسازه

بی تو مهتاب چه شبی شد

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانة جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی

بدون شرح


عکسهای جوانی احمدی نژاد

Go to fullsize imageGo to fullsize imageGo to fullsize image

 

 

 

باسلام


آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید که خدا خواست  که دلتنگ بمیریم

ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة

حکایت از گضنفر


 

 نامه یک مادر به فرزند سفر کرده اش !!!!

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمان خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
 
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت. 
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی. 
 
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی. 
 ر
استی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده. 
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.
راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.


عشق از دیدگاه های مختلف

 

1– عشق از دیدگاه حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفهای بی ناموسی زدی . ( جمله عاشقانه : خداوند همه جوانها را به راه راست هدایت کند .)

2- عشق از دید دختر حاج آقا : آه .... خدای من یعنی میشه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم . ( جمله عاشقانه : ندارد )

3- عشق از دید یک ریاضی دان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول . ( جمله عاشقانه : آه عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم .)

4- عشق از دید بقال سر کوچه : والا دوره ما عشق مشغ نبود ، ننمون رفت و این سکینه خانوم رو واسه ما گرفت . ( جمله عاشقانه : سکینه شام چی داریم.....)

5- عشق از دید اصغر کاردی ( در زندان ) : مرامتو عشقه ، عشقی . ( جمله عاشقانه : چاقو خوردتیم ، لوتی.....)

6- عشق از دید یه دختر مدیوم کلاس و کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی بغلم می کردی ، سرمو می زاشتم رو شونه هات...... ( جمله عاشقانه : دوست دارم عزیزم.....)

7- عشق از دید مادربزرگم : از این حرفای بد نزن ، راستی این دختر اقدس خانوم خیلی دختر خانم و با کمالاتیه ، تازه تحصیل کرده هم است...... ( جمله عاشقانه : بریم خواستگاری......)

8- عشق از دید ....... ( خودتون الان می فهمید از دید کی ) : عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه عمل کردن دماغمو نمی پردازی ....... ، واسه ناهار بریم سورنتو ، سالی با دوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی براش یه ماتیز ( به قول بعضی ها دوو منگل ) گرفته ، تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوست دارم یه پراید بخری . ( جمله عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستی دوستت هم دارم )

9- عشق از دید کسی که بار اوله که عاشق میشه : عزیزم باور کن بدون تو حتی یه لحظه هم نمیتونم زندگی کنم ، تو واسم همه دنیا هستی...... ( جمله عاشقانه : فدات شم عزیزم ، خیلی خیلی دوست دارم )

10- عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوست دارم ، باور کن به خاطر تو شب ها با پای برهنه میخوابم . ( جمله عاشقانه : آه عزیزم دیرم شده باید برم )

11- عشق از دید یک راننده : رادیات ( رادیاتور ) عشق من از برات جوش آمده ، باور نداری بر آمپرم بنگر ( با لهجه شوفری بخونید ) ( جمله عاشقانه : عزیزم دوست دارم...بو بو بوغ )

12- عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیاد خواستگاریم..... ( جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذر میکنم بیاد خواستگاریم )

13- به دلیل نحسی از نوشتن معذوریم ( حتی شما دوست عزیز )

14- عشق از دید اراذل و اوباش : عشق مشغ سیخی چند ، بورو بچه سوسول دلت خوشه ، خونه خالی نداری...... ( جمله عاشقانه : بو بوغ...خانم بیا بالا خوش میگذره )

15- عشق از دید یک مهندس الکترونیک : عشق همان دوست داشتن است وقتی در Av open loop ضرب میشود ، البته در این ناحیه انسان به صورت غیر خطی عمل می کند . ( جمله عاشقانه : عزیزم تو منو در وسط منحنی مشخصه بایاس کردی )

16- عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نون و آب میشه .... حالا بگو ببینم پدرش چیکاره است؟ ( جمله عاشقانه : برو با دختر حاج آقا ازدواج کن )

17- عشق از دید احمدک : عشق تنها هدف آفرینش هستی است ، زیرا انسان تنها موجودی است که عاشق می شود . ( جمله عاشقانه : ................................ )

18- عشق از دید مادرها : وا ، مگه تو امسال کنکور نداری ، عشق واسه بعد... مگه تو امسال فلان نداری ، عشق واسه بعد... مگه تو امسال بهمان نداری ، عشق واسه بعد... ( جمله عاشقانه : جملات عاشقانه ای هنوز بیان نشده )

19-  عشق از دید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک ( جمله عاشقانه : برو کشکتو بساب )

***************************************************

:: جـــاده ::

یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد . نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که می گفت :
چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد ، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !!
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم ، اما ، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید ته ى اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ . من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم ، اما ، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟
مرد ، مدتى به فکر فرو رفت ، آنگاه گفت :
- اى خداى من ! من از کار زنان سر در نمى آورم ! می شود بمن بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد که :
اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى ، دو باندى باشد یا چهار باندى ؟؟!!


جملات جالب


هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

 دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

 هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.

 شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.

 به چیزی که گذشت غم مخور، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن.

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.

 زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.



 

عشق یعنی چی؟؟


                                                 عشق یعنی ؟

گروه متخصص و محققی در یک تحقیق سوالی را از گروهی کودک خردسال پرسیده بودند که پاسخهایی که بچه ها دادند عمیق ترو متفکرانه تر از تصورات بود


سوال این بود:
معنی عشق چیست؟

نظر شما راجع به جوابهای بچه ها چیست؟

 بیلی - 4 ساله: وقتی کسی شما رو دوست داره ، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه . وقتی اون شما رو صدا می کنه احساس می کنی که اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده.

 زبکا - 8 ساله: مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه پدر بزرگم همیشه این کار رو براش می کنه حتی حالا که دستهاش ارتروز گرفتن ، این عشقه.

 کارل -5 :ساله: عشق موقعیکه دختره عطر می زنه و پسره هم ادکلون، و دو تایی می رن بیرون تا همدیگر رو بو کنن

کریستی - 6 ساله: عشق وقتیه که شما برای غذا خوردن می رین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو می دهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو بده به شما.

 دنی - 7 ساله: عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه و قبل از اینکه بدش به بابا امتحانش می کنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه.

 تری - 4 ساله: عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خسته ای به لبت میاره .

 امیلی - 8 ساله: عشق وقتیه که شما همش همدیگه رو می بوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف می زنید. مامان و بابای من دقیقا اینجورین.

 بابی - 7 ساله: عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش کنی

نیکا 7 - ساله:اگه می خواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری ، باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی

نوئل - 7 ساله: عشق اون موقعس که تو به پسره می گی که از تی شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز می پوشتش.

 تامی - 6 ساله: عشق مثل یه پیرزن کوچولو و یه پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن حتی بعد از اینکه همدیگر رو خیلی خوب می شناسن.

 کیندی 8 - ساله: موقع تکنوازی پیانو ، من تنهایی روی سن بودم و خیلی هم ترسیده بودم . به تمام مردمی که منو نگاه می کردن نگاه کردم و بابام رو دیدم که وول می خوره و لبخند می زد اون تنها کسی بود که این کار رو می کرد. من دیگه نترسیدم.

 کلر - 6 ساله: مامانم منو بیشتر از هر کس دیگه ای دوست داره چون هیچ کس دیگه ای شبها منو نمی بوسه تا خوابم ببره.

 الین- 5 ساله :عشق اون موقعی هست که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا.

کریس - 7 ساله:عشق زمانیه که مامان، بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تیپ تره.

مری آن- 4 ساله :عشق وقتیه که سگت می پره بقلت و صورتت رو لیس می زنه حتی اگر تمام روزتو خونه تنهاش گذاشته باشی.

 

 لورن - 4 ساله: می دونم که خواهر بزرگترم منو خیلی دوست داره بخاطر اینکه تمام لباسهای قدیمی خودشو می ده به من و خودش مجبور می شه بره بیرون تا لباسهای جدید بگیره.

کارل - 7 ساله: وقتی شما کسی رو دوست دارید موقع حرکت از مژه هاتون ستاره های کوچولویی خارج می شن.

 مارک - 6 ساله: دوست داشتن اون وقتی هست که مامان صدای بابا رو موقع دستشویی می شنود ولی بنظرش چندش آور نمیآد.

و بالاخره آخریش ؛رقابتی که هدفش پیدا کردن مسئول ترین بچه بوده ، پسر بچه 4 ساله ای برنده می شه. همسایه دیوار به دیوار این آقا پسر یک مرد مسن یود. این آقا به تازگی همسر خودشون رو از دست داده بودند. پسر بچه وقتی پیرمرد رو تنها در حال گریه کردن دیده بوده به حیاط خانه پیرمرد وارد می شه و می پره بغلش و همونجا می مونه، وقتی مادرش ازش می پرسه که چی کار کردی؟ میگه که هیچی من فقط کمکش کردم تا راحت تر گریه کنه!


                                                   

من و خروس هر دو
یک درد مشترک داریم
هر دو پی مرغیم و نمی یابیم
هر دو از کم یابی مرغ نالانیم
و خسته از این همه گشتن

خروس می خواهد
پیدا کند یاری برای تمام عمر
و من می خواهم
تنها یک شب با شکمی سیر سر بر بالین بگذارم

من و خروس می گردیم
گرسنگی آزارم می دهد
نگاهی به چهره نه چندان معصوم خروس می کنم
به راستی مزه ی خروس با مرغ فرقی می کند؟!
چرا این فکر تا الآن به ذهنم نرسیده بود ...
کارد را بر می دارم
خروس ناباورانه من را می نگرد ...

دیگر من و خروس آن درد مشترک را نداریم!

 


سیاوش قمیشی


او همواره خواهد خواندلاس وگاس


گفتم که شیرین منی
 گفتا تو فرهای مگر؟

گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟

گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟

گفتم ز کویت می روم
گفتا تو ازادی مگر؟

گفتم فراموشم مکن
گفتا تو در یادی مگر؟

گفتم خاموشم ساتها
گفتا تو فریادی مگر؟

گفتم بر بادم مده
گفتا تو بر بادی مگر؟
گفتم ...
گفتا...


اینم یه عکس از زبان درازترین دختر (خدا نصیب گرگ بیابون نکنه...؟)

 

 

نکنه تنها بمونی...


 

برگ از درخت خسته می شود پاییز بهانه است...


 

فال


طالع بینی دانشجویی

ویژه ارشدیون

 
به تمامی دانشجویان عزیز اکیداً توصیه می نماییم، قبل از هرگونه برنامهریزی و شرکت در هرگونه کلاس اعم از تضمینی، طالع بینی کنکوری ما را ـ که براساس آخرین تکنولوژی طالع بینی مدرن می
باشد ـ را مطالعه نمایید. به جان شما ضرر نمی کنید.


متولدین فروردین ماه: دختر یا پسر فرقی نمی کند، شما باید بدانید چون در ماه اول سال بدنیا آمده اید و کنکور ارشد در ماه آخر سال (اسفند) برگزار میشود، روز امتحان دیر از خواب بیدار میشوید، بعد در ترافیک گیر میکنید واحتمالاً از کوچه که رد میشوید زنی با یک سطل آب کف از شما استقبال خواهد کرد (به عبارتی بدرقه) از تمام این مخاطرات که بگذرید، جلوی حوزهی امتحانی متوجه گم شدن کارت ورود به جلسهتان میشوید بنابراین توصیه میشود بیخود دنبال دردسر نروید و از هرگونه تلاشی برای رسیدن به مقاطع بالاتر دانشگاهی خودداری کنید. آفرین بچه خوب!


متولدین اردیبهشت ماه: اول، قدم نورسیده را به مامان و بابا تبریک میگوییم. تو اگر دختر باشی، اسمت یا نیره است یا حکمیه و اگر پسر باشی اسمت یا هوخشتره است یا آریوبرزن (البته گوسفندان اسمهای دیگری هم دارند)، متولدین این ماه خیلی بیجنبهاند، آخر لزومی ندارد، به بقالی سر کوچهتان پز بدهی که بعد از یازده سال فوق قبول شدهای، خبر قبولی را احتمالاً در مراسم خاکسپاری یکی از بستگان میشنوی و چنان قهقههای میزنی که گورکن با بیل و صاحب عزا با دسته بیل به دنبالتان خواهند دوید.


متولدین خردادماه: همانطور که از اسم ماه تولدتان پیداست، دچار درسخواندن افراطی از نوع طالبانی میباشید (همان خرخوان خودمان) دخترهای خردادی یک روز قبل از کنکور ارشد برایشان خواستگاری پیدا میشود (آنهم کچل پلاک لیزری نمره قبرس)، پس بهتر است که دنبال بختشان بروند و فرصت را به پسرهای خردادی بدهند (که برای پنجمین بار امتحان میدهند).


متولدین تیرماه: یک خبر خوش به شما خواهد رسید. لطفاً جنبه داشته باشید، هیچ ربطی به کنکور ارشد ندارد چون هنوز دو سه ماهی تا امتحان باقی مانده، احتمالاً خبر دوقلو زاییدن گاو پدربزرگتان میباشد یا تصویب طرح افزایش وامهای دانشجویی. فعلاً بهتر است بیخیال فوق شوید. هروقت گاو پدربزرگتان تخم دوزرده گذاشت، آنوقت در امتحان شرکت کنید. مطمئن باشید قبول میشوید.


متولدین مردادماه: داوطلب گرامی ستاره بخت شما در دسترس نمیباشد. لطفاً جهت اطلاع بیشتر با دفتر نشریه یه چیزی بهتر، بخش طالعبینی و فالگیری، تماس بگیرید.
ضمنا امیر حجوانی هم مردادی هست از اونم میتونین بپرسین !


متولدین شهریور: اشتباه نکنیم باید رشتهی هنر باشید دختر یا پسر خوبم هیچ گنجی بهتر از یک تیپ عجیب و غریب و هیچ عزتی بالاتر از اینکه موهایت را دم اسبی ببندی، وجود ندارد. ناصحم گفت:«که جز تیپ چه هنر داشت هنر؟» گفتم: ای ناصح عاقل هنری بهتر از این فوق به چه درد میخورد؟! مهم تیپه، که آخرشی.

 
متولدین مهرماه: متولدین مهرماه، یا پسرند یا دختر (البته یک سری موجودات دیگر را هم شامل میشود، که مد نظر ما نیستند)، دخترها بعد از گرفتن لیسانس در کارگاههای قالیبافی مشغول به کار خواهند شد و پسرها اگر پشتکار داشته باشند، به شاطر خوبی تبدیل میشوند. بنابراین خانمها در رشته فرش و آقایان در رشته بسکتبال در امتحان فوق قبول خواهند شد.
متولدین آبان ماه: تو احتمالاً یا ترانه پانزده سال داری و یا سکینه سانزده سال و یا اصغر یازده سال، پس توصیه میشود که هر وقت به سن قانونی رسیدید، بروید سراغ این جور امتحانها، فعلاً شیرتان را بخورید.


متولدین آذرماه:
ای جونممم..... عجب اختربختی دارید آذریها! پسرهای متولد آذر، روز امتحان عاشق میشوند و شکل خانههای سیاه پاسخنامه بیشباهت به قلب (نیزهاش فراموش نشود) نخواهد بودالبته نیاز به درس خوندن ندارن چون اذریها خیلی با هوشن خیلی اقا مسه خودم...... واما خانمها شما در دانشگاه هوشنگآباد سفلی در یک رشته نیمه پاره وقت شبانه با مدرک معادل، تحت نظر دانشگاه پیام نور (البته با گواهی ISO
هفت و هشت هزار) قبول خواهید شد. لابد توقع دارید تحویلتان هم بگیرند. (مواظب خودت باش نابغه!)


متولدین دی ماه: دوست عزیز متأسفانه طالعتان خیلی بد است. شما یا شش سال پشت کنکور میمانید یا هشت سال. اگر شش سال پشت کنکور ماندید که حتماً دوسال دیگر هم خواهید ماند و سال هشتم قبول میشوید، ولی روز اعلام نتایج دچار عارضه قبلی (منظور همان قلبی است) خواهید شد و جان به جان آفرین تسلیم خواهید کرد. با توجه به هزینه زیاد کفن و دفن خواهشمندیم روی دست پدر و مادر خرج نیندازید، ماه همین جوری شما را دکتر قبول داریم!!


متولدین بهمن ماه: متولدین این ماه باید قبل از اینکه صبح زود از خواب بیدار شوند، توی رختخواب نرمش سنگین انجام داده، بعد 35 دقیقه خمیازه بکشند (کمتر از حد اعتیاد) و مجدداً بخوابند. این کار را تا شب قبل از امتحان به مدت شش ماه انجام دهید تا روز امتحان بدون استرس، به سئوالات پاسخ دهید. قبولی شما را آن هم با رتبه تک رقمی تضمین میکنیم.

 
متولدین اسفند: عزیز دلم، اسفند، بدترین زمان ممکن برای به دنیا آمدن است، ـ آخه، عزیز من،ماه قحطی بود ـ چون امتحان کارشناسی ارشد در این ماه برگزار میشود. پسرهای متولد اسفند، احتمالاً به واسطه ضعف در ریاضت پس از چند ترم آب خنک خوردن در پژوهشکدهی ماهانی به همان مدرک لیسانس راضی میشوند و دختر خانمها اگر کمتر سریالهای بیمزه تلویزیون را نگاه کنند، قبولی ارشد جلوی پای آنهاست، اگر نمیبینند به چشم پزشک مراجعه کننند.


حرف دل


 میگی عاشق بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری بالای سرت میگی عاشق برفی ولی طاقت یه گوله برفی رو نداری میگی پرنده ها رو دوس داری ولی خیلی آسون میندازیشون توی قفس میگی عاشق گلهایی ولی خیلی راحت از شاخه جداشون میکنی انتظار داری نترسم وقتی بهم میگی عاشقتم ؟
 وقتی گلدون خونمون شکست !! پدرم گفت: قسمت این بود... مادرم گفت:هیف شد... خواهرم گفت: قشنگ بود... داداشم گفت :کاش دوتا داشتیم...... اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود

 

 

 

 

 

 

سیاوش قمیشی


سیاوش قمیشی از کجا می آید ؟ متولد اهواز، بیست و یکم خرداد 1324 یکسالم بود که به تهران آمدم ... و سیزده چهارده سال داشتم که به لندن رفتم، پدرم تاجر
 بود و مخالف بود که من وارد کار موسیقی شوم، ولی مادرم با طبع شاعرانه ای که داشت با من و کار موسیقی من موافق بود ... دو برادر و یک خواهر که همه از من بزرگتر هستند. به نام های:سیروس، سیامک و سیمین. چطور وارد کار موسیقی شدید؟ من از کودکی به موسیقی علاقه زیادی داشتم. در 11 سالگی موسیقی را با نواختن گیتاری که هدیه تولدم بود آغاز کردم. زمانی که 14 سال بیشتر نداشتم اولین آهنگسازی خودم رو برای ترانه "ای قایقران به کجا می روی" انجام دادم که ضیا اون رو خونده. دبیرستان البرز درس می خواندم. برادر و خواهرم در لندن درس می خواندند و به من پیشنهاد کردند که برای آشنایی بیشتر با موسیقی به لندن سفر کنم. در 14 سالگی به لندن رفتم و چند سال بعد در دانشگاه سلطنتی موسیقی لندن در رشته "جاز کلاسیک" تحصیلاتم را تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم. نواختن پیانو و کیبورد در کنار گیتار در همین زمان آغاز شد. در لندن موسیقی به طور کلی یه چیز درست و حسابی بود و من عضو گروهی بودم. در 25 سالگی برگشتم ایران. وقتی از انگلیس به ایران بازگشتی به چه صورت فعالیت هنریت را ادامه دادی؟ با گروهی که درست کرده بودیم بر روی صحنه های مختلف می رفتیم ولی کارهای غیر فارسی اجرا می کردیم. یک گروه هم داشتیم به نام ربیلز (Rebels) که من در آنجا کی بورد می زدم و آهنگ های آرام تر را اجرا می کردم و شهرام شب پره هم جاز می زد و آهنگ های تند را اجرا می کرد ... زندگی خیلی ساده تر بود. سیاوش به شصت سالگی چطور نگاه می کند؟ خیلی قشنگه ... آن مشکلاتی که در 35 سالگی داری دیگر وجود ندارند ... مسائل را زودتر و راحت تر درک می کنی ... نه اینکه فکر کنی به هر آنچه خواستم رسیدم ... نه چون من کار خوانندگی را در سن 49 سالگی شروع کردم و هنوز کار دارم ولی زندگی در این سن راحت تر است از اولین آلبومت بگو آلبوم فرنگیس را در سال 1352 زمانی که حدودا 27 ساله بودم کار کردم. از این آلبوم در آن روزها استقبال خوبی شد. چون همه مردم مرا آهنگساز آهنگ های ابی می دانستند و براشون جالب بود وقتی فهمیدن خوانندگی هم می کنم. البته خوانندگی برای من تفننی بود و من دیگه نخوندم تا سال 1981. اگر سیاوش خواننده نمی شد چه کار دیگری را دوست داشت که انجام بدهد؟ نقاش یا نویسنده ... با قلمو و رنگ می تونی اثری را خلق کنی که فرد دیگری با نگاه به آن تو را تحسین کند ... افکار قشنگی هم در ذهنم دارم که دوست دارم بنویسمشان اما وقت نیست سیاوش که ما امروز بر روی صحنه می بینیم با آن سیاوش آرامی که باید ازش خواهش می کردیم که آهنگی را برای ما بنوازد بسیار فرق کرده است، حالا با حرکات متفاوت و مختص خودش دو سه ساعت بر روی صحنه تحرک دارد، دلیل این تحول در حرکاتت چی بود؟ موزیک تنها دلیلش بود. من دوازده سال با استیو مک کرام کار می کردم ولی حس کردم که استیو با سرعت من پیش نمی ره، برای همین همکاریم را با اروین شروع کردم، بهش گفتم که من می خواهم موسیقی ترنس را با کلام فارسی اجرا کنم. ریتمهای جدید و موسیقی جدید منو تکان می ده، در واقع همراه ریتم بدنم هم حرکت می کند آدم عصبی هستی ؟ عصبی هستم اما برای خودم. با اطرافیانم آرام هستم صحبت های اطرافیان در موردت برایت اهمیت دارد؟ به هیچ وجه در جامعه هنری، دوستی داری؟ دوست دارم ولی رفیق ندارم، می دونی معاشرتی با کسی ندارم اگر خواننده ای آهنگ تو را بدون آنکه نامی از تو ببرد اجرا کند ناراحت می شوی؟ ناراحت نمی شم که چرا اسم من را نبرده چون به اندازه کافی برای خودم اسم دست و پا کردم ولی آزارم می دهد که چرا با یک آدم غیر حرفه ای کار کردم با ترانه سرایانی به تازگی کار می کنی که نامشان برای ما زیاد آشنا نیست، دلیل این مسأله چیست؟ فکر می کنم که ترانه سرا های ما به روز ترانه نمی گن ... با جوانها کار می کنم چون جوانها باید تشویق بشوند و اونها حرف هم را بهتر می فهمند ازدواج ؟ پنج بار ازدواج کردم ... یک پسر دارم به نام علیرضا که در شیراز زندگی می کند که با هم در تماس نیستیم چون زندگیش مورد تأیید من نیست شایعه هست که پسرت خواننده است ؟ منم شنیدم ... ولی گوشه و کنار می خونه ... نه به صورت حرفه ای ... ، نظر من اینست که انسانهایی باید بچه به دنیا بیاورند که مطمئن باشند که می توانند مسئولیتش را از هر جهت برای مدت طولانی تقبل کنند زن در زندگی تو چه نقشی دارد ؟ بسیار زیاد ... همه جور زن ... همسر آدم ... همکار زن ... دوست ... حتی مادر الان زنی در زندگی تو هست ؟ بله! به نام نازنین مرعشی که 4 سال است با هم هستیم و بسیار هم از زندگیم راضی هستم فاصله بین آلبوم خواب بارونی تا آلبوم بعدی تو خیلی زیاد بود، دلیلش چی بود؟ اصلا بگو آلبوم حکایت زودتر منتشر شد یا خواب بارون؟ آلبوم خواب بارون 10 سال زودتر از حکایت ساخته شد ولی بعد از حکایت منتشر شد. میدونی اوایل انقلاب که ما تازه اومده بودیم آمریکا نمی تونستیم آلبوم منتشر کنیم، شرکتی نبود، اما 10 سال بعد که جا افتادیم شرکت هایی تاسیس شدن که بعضی هاشون قبل انقلاب تو ایران بودند مثل "پارس ویدئو" و "ترانه" شرکت های جدیدی هم مثل: "آونگ" و "کلتکس رکوردز" تاسیس شدند و بالاخره "پارس ویدئو" پذیرفت آلبوم "خواب بارون" رو پخش کنه. سال 1981 آن آلبوم در آمریکا همراه با دوستم جمال نادر تهیه شد، من قصد نداشتم بخونم، می خواستیم حوصلمون سر نره ... ولی بعد با اصرار مسعود فردمنش که خیلی شعرهاشو دوست دارم آلبوم حکایت را چند سال بعد بیرون دادم خوانندگی تا کی ؟ نمی دونم لذت در زندگی چیه ؟ وقتی شعری که دوست دارم به دستم می رسه و ملودی قشنگی را روش می ذارم و کار خوب داره می شه لذت می برم خواننده و موسیقی مورد علاقه ات ؟ جرج مایکل ، چون همه کارهاشو خودش می کند. به تازگی هم به موسیقی عربی علاقمند شدم و به نظرم خیلی خوب کار می کنند. موسیقی ترنس هم که همیشه مورد علاقه ام بوده فاصله سنی بین تو و همسرت مشکلی را برای تو به وجود نمی آره ؟ نه. به هیچ وجه، مثل ارتباطم با جوانهای دیگر است سیاوش چه خصیصه ای دارد که هرکسی بهش نزدیک می شه عاشقش می شه ؟ صداقتم یا روحیاتم موسیقی امروز ما رنگی هست یا سیاه و سفید ؟ رنگی که نیست هنوز سیاه و سفید هم نیست، مثل فیلم های قدیمی قهوه ای است. این روزها به خاطر عشق کسی خواننده نمی شه و بی رویه تعداد آنها زیاد می شه ... اصل کار از بین رفته موسیقی داخل کشور چی ؟ دقیقا همین طور، مثل اینجا شروع خوبی داشت ولی الان حرف های نامربوط با موسیقی های ناخوشایند زیاد شده مشابه سیاوش و ابی و داریوش در داخل کشور زیاد شده، این موضوع تو را اذیت نمی کنه ؟ نه ... ولی به نابرابری ها اعتراض می کنم ، البته نه به صورت گسترده بلکه خیلی دوستانه. که شبیه سیاوش در ایران اجازه فعالیت دارد ولی وقتی یغما گلرویی کتاب شعرش را به من تقدیم می کند جلوی چاپ آن گرفته می شود دوست داری آهنگساز بشناسنت یا خواننده ؟ بعنوان سیاوش قمیشی که موزیسین 45 سال هست که فعالیت می کند و سعی می کند سطح موسیقی را بالا ببرد شایعه اینکه دیگر تصمیم نداری آلبومی برای خواننده دیگری بسازی درسته ؟ من برای آلبوم ستاره های سربی ابی به جز ساختن ملودی کار تهیه کنندگی را هم انجام دادم ، یعنی اکثر مطالب زیر نظر من انجام می شد اینکه تنظیم آهنگی را چه کسی انجام بده یا اینکه ترتیب آهنگها چطور باشه ... ولی برای شب نیلوفری من فقط ملودی را ساختم چون با اختلاف نظرهای زیادی روبرو شدیم. من در هیچ موضوع دیگری دخالت نکردم چه شرایطی باید باشد که به کسی آهنگی را بدی ؟ باید صدایش را دوست داشته باشم و با اخلاقش مشکلی نداشته باشم چون کار یک روز و دو روز نیست. البته الان با خواننده ای آشنا شدم به نام فیروزه که دارم برایش سی دی کاملی تهیه می کنم و حتی شعرهای خودم را هم با او تقسیم کردم و کارم را دارم با وسواس زیادی انجام می دهم و به کارش اطمینان دارم و مطمئنم که نتیجه خوبی خواهد داشت برای چی دلتنگی می کنی ؟ شمال، سیاه بیشه، رامسر، شاه عبدالعظیم، اهواز، آبادان چه آرزویی داری ؟ یاد گرفتم که توقعم از زندگی کم باشه. الان همه چیز خوبه و خوشبختم سخن آخر ؟ همیشه برقرار و سالم و سرحال و امیدوار باشید و بگذارید که غم ناامیدتون نکند، زندگی در حال تغییر است پس همیشه امید هست

سپهری وسپهری و سپهری


شب سردی است ، و من افسرده.


راه دوری است ، و پایی خسته.


تیرگی هست و چراغی مرده.



می کنم ، تنها، از جاده عبور:


دور ماندند ز من آدم ها.


سایه ای از سر دیوار گذشت ،


غمی افزود مرا بر غم ها.



فکر تاریکی و این ویرانی


بی خبر آمد تا با دل من


قصه ها ساز کند پنهانی.



نیست رنگی که بگوید با من


اندکی صبر ، سحر نزدیک است:


هردم این بانگ برآرم از دل :


وای ، این شب چقدر تاریک است!



خنده ای کو که به دل انگیزم؟


قطره ای کو که به دریا ریزم؟


صخره ای کو که بدان آویزم؟




مثل این است که شب نمناک است.


دیگران را هم غم هست به دل،


غم من ، لیک، غمی غمناک است.