عشق یعنی .........
سپید عشق یعنی غوطه خوردن بین موج /اوج عشق یعنی از سپیده تا سحر /
عشق یعنی پا نهادن در خطر/ عشق یعنی نغمه های هایده /
عشق یعنی رقص آب و آینه /عشق یعنی عقل شد مدهوش تو /
عشق یعنی عاقبت آغوش تو /عشق یعنی دردهای بی شمار/
عشق یعنی عاشق و فصل بهار/عشق یعنی خسته ام از بی کسی/
کی به داد این دل من می رسی؟/عشق یعنی سوی کوی او نماز/
عشق یعنی نامه های بی جواب/دیدن و بوئیدن او حین خواب/
عشق یعنی سادگی یعنی ..../ او میاید زنده می مانی نمیر
عشق یعنی یک دل تنگ و غریب/ عشق یعنی دختری پاک و نجیب/
عشق یعنی چشمهای مست او/ نامه هایم در فشار دست او/
عشق یعنی شعرهای سوخته/ عشق یعنی شمع نا افروخته/
عشق یعنی تا ابد در راه او/ تا همیشه ...
عشق یعنی راه رفتن تا سحر/ عشق یعنی گریه های بی ثمر/
عشق یعنی لحظه های بی کسی/ عشق یعنی دوری و دلواپسی/
عشق یعنی دوری از زیباترین/ غربت مطلق به روی این زمین...
عشق یعنی چون محمد پا به راه/ عشق یعنی همچویوسف قعر چاه/
عشق یعنی بیستون کندن به دست /عشق یعنی زاهد اما بت پرست /
عشق یعنی همچو من دریا شدن /عشق یعنی قطره و دریا شدن/
عشق یعنی یک شقایق غرق خون/ عشق یعنی درد و محنت در درون /
عشق یعنی یک تبلور یک سرود/ عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی-----
1. یارو زنگ میزنه آژانس انرژی اتمی: میگه..میخوام با دکتور البرادعی ...صحبت کنم......
البرادعی: بفرمایید
یارو میگه: آقای البرادعی شما دکترین ؟
البرادعی میگه: بله من دکترم
یارو میگه: پس آخه باسه چی تو آژانس کار میکنی
2. به یارو میگن ترمز ABS چیه؟
میگه: ایلده تو پیچ ها کاره یا ابولفضل رو میکنن !!!!
5.مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بیخبر بود
از اینکه پسر خلاف همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای .
پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در
آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.
و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت
امتحانام دارن شروع می شن با ید مثل خر بخونیم میدونی
من که می یام اینترنت جان تودست بردار نیستم فقط از خیلی فعالیت ها محرومم میدونی که....
ولی از توکه غافل نمیشیم همون ۱۵ دقیقه هم۱۵ دقیقه است اونم باشه ماله تو
هیچ کدوممون نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که هیچ وقت نشکنه ! ولی حداقل می تونیم
بهش یاد بدیم که وقتی شکست لبه ی تیزش دست اونیکه شکستتش رو نبره !
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره
بی بهونه می باره
به کسی توجه نمیکنه
از کسی خجالت نمیکشه
می باره و می باره و می باره
اینقدر می باره تا آبی بشه
کاش
کاش می شد مثل آسمون بود
کاش می شد وقتی دلت گرفت آنقدر بباری تا
بالاخره آفتابی بشی
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
انگار نه انگار که غمی بوده
همه چیز فراموشت بشه...!!!
کاش می شد.
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
« کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!!
زیباترین عکسها در اتاقهای تاریک ظاهر میشن ! پس هر وقت تو قسمت تاریک زندگیت واقع شدی .. بدون که خدا می خواد ازت یک تصویر زیبا بسازه
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
ةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةةة
نامه یک مادر به فرزند سفر کرده اش !!!!
گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمان خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800، 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا، چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی.
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.
راستی:گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.
عشق از دیدگاه های مختلف
1– عشق از دیدگاه حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفهای بی ناموسی زدی . ( جمله عاشقانه : خداوند همه جوانها را به راه راست هدایت کند .)
2- عشق از دید دختر حاج آقا : آه .... خدای من یعنی میشه بدون اینکه بابام بفهمه من عاشق بشم . ( جمله عاشقانه : ندارد )
3- عشق از دید یک ریاضی دان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول . ( جمله عاشقانه : آه عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم .)
4- عشق از دید بقال سر کوچه : والا دوره ما عشق مشغ نبود ، ننمون رفت و این سکینه خانوم رو واسه ما گرفت . ( جمله عاشقانه : سکینه شام چی داریم.....)
5- عشق از دید اصغر کاردی ( در زندان ) : مرامتو عشقه ، عشقی . ( جمله عاشقانه : چاقو خوردتیم ، لوتی.....)
6- عشق از دید یه دختر مدیوم کلاس و کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی بغلم می کردی ، سرمو می زاشتم رو شونه هات...... ( جمله عاشقانه : دوست دارم عزیزم.....)
7- عشق از دید مادربزرگم : از این حرفای بد نزن ، راستی این دختر اقدس خانوم خیلی دختر خانم و با کمالاتیه ، تازه تحصیل کرده هم است...... ( جمله عاشقانه : بریم خواستگاری......)
8- عشق از دید ....... ( خودتون الان می فهمید از دید کی ) : عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه عمل کردن دماغمو نمی پردازی ....... ، واسه ناهار بریم سورنتو ، سالی با دوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی براش یه ماتیز ( به قول بعضی ها دوو منگل ) گرفته ، تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوست دارم یه پراید بخری . ( جمله عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستی دوستت هم دارم )
9- عشق از دید کسی که بار اوله که عاشق میشه : عزیزم باور کن بدون تو حتی یه لحظه هم نمیتونم زندگی کنم ، تو واسم همه دنیا هستی...... ( جمله عاشقانه : فدات شم عزیزم ، خیلی خیلی دوست دارم )
10- عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوست دارم ، باور کن به خاطر تو شب ها با پای برهنه میخوابم . ( جمله عاشقانه : آه عزیزم دیرم شده باید برم )
11- عشق از دید یک راننده : رادیات ( رادیاتور ) عشق من از برات جوش آمده ، باور نداری بر آمپرم بنگر ( با لهجه شوفری بخونید ) ( جمله عاشقانه : عزیزم دوست دارم...بو بو بوغ )
12- عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیاد خواستگاریم..... ( جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذر میکنم بیاد خواستگاریم )
13- به دلیل نحسی از نوشتن معذوریم ( حتی شما دوست عزیز )
14- عشق از دید اراذل و اوباش : عشق مشغ سیخی چند ، بورو بچه سوسول دلت خوشه ، خونه خالی نداری...... ( جمله عاشقانه : بو بوغ...خانم بیا بالا خوش میگذره )
15- عشق از دید یک مهندس الکترونیک : عشق همان دوست داشتن است وقتی در Av open loop ضرب میشود ، البته در این ناحیه انسان به صورت غیر خطی عمل می کند . ( جمله عاشقانه : عزیزم تو منو در وسط منحنی مشخصه بایاس کردی )
16- عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نون و آب میشه .... حالا بگو ببینم پدرش چیکاره است؟ ( جمله عاشقانه : برو با دختر حاج آقا ازدواج کن )
17- عشق از دید احمدک : عشق تنها هدف آفرینش هستی است ، زیرا انسان تنها موجودی است که عاشق می شود . ( جمله عاشقانه : ................................ )
18- عشق از دید مادرها : وا ، مگه تو امسال کنکور نداری ، عشق واسه بعد... مگه تو امسال فلان نداری ، عشق واسه بعد... مگه تو امسال بهمان نداری ، عشق واسه بعد... ( جمله عاشقانه : جملات عاشقانه ای هنوز بیان نشده )
19- عشق از دید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک ( جمله عاشقانه : برو کشکتو بساب )
***************************************************
:: جـــاده ::
یک بنده خدایی ، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب ، دعایی را هم زمزمه میکرد . نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت :
- خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟
ناگاه ، ابرى سیاه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق ، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که می گفت :
چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من ؟
مرد ، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت :
- اى خداى کریم ! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم !!
از جانب خداى متعال ندا آمد که :
- اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده کنم ، اما ، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هیچ میدانى که باید ته ى اقیانوس آرام را آسفالت کنم ؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ . من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم ، اما ، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى ؟
مرد ، مدتى به فکر فرو رفت ، آنگاه گفت :
- اى خداى من ! من از کار زنان سر در نمى آورم ! می شود بمن بفهمانى که زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست ؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد که :
اى بنده من ! آن جاده اى را که خواسته اى ، دو باندى باشد یا چهار باندى ؟؟!!
اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.
به چیزی که گذشت غم مخور، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن.
همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.
عشق یعنی ؟ | |
گروه متخصص و محققی در یک تحقیق سوالی را از گروهی کودک خردسال پرسیده بودند که پاسخهایی که بچه ها دادند عمیق ترو متفکرانه تر از تصورات بود
نظر شما راجع به جوابهای بچه ها چیست؟ بیلی - 4 ساله: وقتی کسی شما رو دوست داره ، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه . وقتی اون شما رو صدا می کنه احساس می کنی که اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده. زبکا - 8 ساله: مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه پدر بزرگم همیشه این کار رو براش می کنه حتی حالا که دستهاش ارتروز گرفتن ، این عشقه. کارل -5 :ساله: عشق موقعیکه دختره عطر می زنه و پسره هم ادکلون، و دو تایی می رن بیرون تا همدیگر رو بو کنن کریستی - 6 ساله: عشق وقتیه که شما برای غذا خوردن می رین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده خودتون رو می دهید به دوستتون بدون اینکه از اون انتظار داشته باشید که کمی از غذای خودشو بده به شما. دنی - 7 ساله: عشق یعنی وقتی که مامان من برای بابام قهوه درست می کنه و قبل از اینکه بدش به بابا امتحانش می کنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. تری - 4 ساله: عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خسته ای به لبت میاره . امیلی - 8 ساله: عشق وقتیه که شما همش همدیگه رو می بوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف می زنید. مامان و بابای من دقیقا اینجورین. بابی - 7 ساله: عشق همون باز کردن کادوهای کریسمسه به شرطی که یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش کنی نیکا 7 - ساله:اگه می خواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری ، باید از دوستی که بیشتر از همه ازش متنفری شروع کنی نوئل - 7 ساله: عشق اون موقعس که تو به پسره می گی که از تی شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز می پوشتش. تامی - 6 ساله: عشق مثل یه پیرزن کوچولو و یه پیرمرد کوچولو می مونه که هنوز با هم دوست هستن حتی بعد از اینکه همدیگر رو خیلی خوب می شناسن. کیندی 8 - ساله: موقع تکنوازی پیانو ، من تنهایی روی سن بودم و خیلی هم ترسیده بودم . به تمام مردمی که منو نگاه می کردن نگاه کردم و بابام رو دیدم که وول می خوره و لبخند می زد اون تنها کسی بود که این کار رو می کرد. من دیگه نترسیدم. کلر - 6 ساله: مامانم منو بیشتر از هر کس دیگه ای دوست داره چون هیچ کس دیگه ای شبها منو نمی بوسه تا خوابم ببره. الین- 5 ساله :عشق اون موقعی هست که مامان بهترین تیکه مرغ رو میده به بابا. کریس - 7 ساله:عشق زمانیه که مامان، بابا رو خندان می بینه و بهش میگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تیپ تره. مری آن- 4 ساله :عشق وقتیه که سگت می پره بقلت و صورتت رو لیس می زنه حتی اگر تمام روزتو خونه تنهاش گذاشته باشی. لورن - 4 ساله: می دونم که خواهر بزرگترم منو خیلی دوست داره بخاطر اینکه تمام لباسهای قدیمی خودشو می ده به من و خودش مجبور می شه بره بیرون تا لباسهای جدید بگیره. کارل - 7 ساله: وقتی شما کسی رو دوست دارید موقع حرکت از مژه هاتون ستاره های کوچولویی خارج می شن. مارک - 6 ساله: دوست داشتن اون وقتی هست که مامان صدای بابا رو موقع دستشویی می شنود ولی بنظرش چندش آور نمیآد. و بالاخره آخریش ؛رقابتی که هدفش پیدا کردن مسئول ترین بچه بوده ، پسر بچه 4 ساله ای برنده می شه. همسایه دیوار به دیوار این آقا پسر یک مرد مسن یود. این آقا به تازگی همسر خودشون رو از دست داده بودند. پسر بچه وقتی پیرمرد رو تنها در حال گریه کردن دیده بوده به حیاط خانه پیرمرد وارد می شه و می پره بغلش و همونجا می مونه، وقتی مادرش ازش می پرسه که چی کار کردی؟ میگه که هیچی من فقط کمکش کردم تا راحت تر گریه کنه!
من و خروس هر دو
|
او همواره خواهد خواند
گفتم که شیرین منی
گفتا تو فرهای مگر؟
گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت می روم
گفتا تو ازادی مگر؟
گفتم فراموشم مکن
گفتا تو در یادی مگر؟
گفتم خاموشم ساتها
گفتا تو فریادی مگر؟
گفتم بر بادم مده
گفتا تو بر بادی مگر؟
گفتم ...
گفتا...
اینم یه عکس از زبان درازترین دختر (خدا نصیب گرگ بیابون نکنه...؟)
طالع بینی دانشجویی
ویژه ارشدیون
به تمامی دانشجویان عزیز اکیداً توصیه می نماییم، قبل از هرگونه برنامهریزی و شرکت در هرگونه کلاس اعم از تضمینی، طالع بینی کنکوری ما را ـ که براساس آخرین تکنولوژی طالع بینی مدرن میباشد ـ را مطالعه نمایید. به جان شما ضرر نمی کنید.
متولدین فروردین ماه: دختر یا پسر فرقی نمی کند، شما باید بدانید چون در ماه اول سال بدنیا آمده اید و کنکور ارشد در ماه آخر سال (اسفند) برگزار میشود، روز امتحان دیر از خواب بیدار میشوید، بعد در ترافیک گیر میکنید واحتمالاً از کوچه که رد میشوید زنی با یک سطل آب کف از شما استقبال خواهد کرد (به عبارتی بدرقه) از تمام این مخاطرات که بگذرید، جلوی حوزهی امتحانی متوجه گم شدن کارت ورود به جلسهتان میشوید بنابراین توصیه میشود بیخود دنبال دردسر نروید و از هرگونه تلاشی برای رسیدن به مقاطع بالاتر دانشگاهی خودداری کنید. آفرین بچه خوب!
متولدین اردیبهشت ماه: اول، قدم نورسیده را به مامان و بابا تبریک میگوییم. تو اگر دختر باشی، اسمت یا نیره است یا حکمیه و اگر پسر باشی اسمت یا هوخشتره است یا آریوبرزن (البته گوسفندان اسمهای دیگری هم دارند)، متولدین این ماه خیلی بیجنبهاند، آخر لزومی ندارد، به بقالی سر کوچهتان پز بدهی که بعد از یازده سال فوق قبول شدهای، خبر قبولی را احتمالاً در مراسم خاکسپاری یکی از بستگان میشنوی و چنان قهقههای میزنی که گورکن با بیل و صاحب عزا با دسته بیل به دنبالتان خواهند دوید.
متولدین خردادماه: همانطور که از اسم ماه تولدتان پیداست، دچار درسخواندن افراطی از نوع طالبانی میباشید (همان خرخوان خودمان) دخترهای خردادی یک روز قبل از کنکور ارشد برایشان خواستگاری پیدا میشود (آنهم کچل پلاک لیزری نمره قبرس)، پس بهتر است که دنبال بختشان بروند و فرصت را به پسرهای خردادی بدهند (که برای پنجمین بار امتحان میدهند).
متولدین تیرماه: یک خبر خوش به شما خواهد رسید. لطفاً جنبه داشته باشید، هیچ ربطی به کنکور ارشد ندارد چون هنوز دو سه ماهی تا امتحان باقی مانده، احتمالاً خبر دوقلو زاییدن گاو پدربزرگتان میباشد یا تصویب طرح افزایش وامهای دانشجویی. فعلاً بهتر است بیخیال فوق شوید. هروقت گاو پدربزرگتان تخم دوزرده گذاشت، آنوقت در امتحان شرکت کنید. مطمئن باشید قبول میشوید.
متولدین مردادماه: داوطلب گرامی ستاره بخت شما در دسترس نمیباشد. لطفاً جهت اطلاع بیشتر با دفتر نشریه یه چیزی بهتر، بخش طالعبینی و فالگیری، تماس بگیرید. ضمنا امیر حجوانی هم مردادی هست از اونم میتونین بپرسین !
متولدین شهریور: اشتباه نکنیم باید رشتهی هنر باشید دختر یا پسر خوبم هیچ گنجی بهتر از یک تیپ عجیب و غریب و هیچ عزتی بالاتر از اینکه موهایت را دم اسبی ببندی، وجود ندارد. ناصحم گفت:«که جز تیپ چه هنر داشت هنر؟» گفتم: ای ناصح عاقل هنری بهتر از این فوق به چه درد میخورد؟! مهم تیپه، که آخرشی.
متولدین مهرماه: متولدین مهرماه، یا پسرند یا دختر (البته یک سری موجودات دیگر را هم شامل میشود، که مد نظر ما نیستند)، دخترها بعد از گرفتن لیسانس در کارگاههای قالیبافی مشغول به کار خواهند شد و پسرها اگر پشتکار داشته باشند، به شاطر خوبی تبدیل میشوند. بنابراین خانمها در رشته فرش و آقایان در رشته بسکتبال در امتحان فوق قبول خواهند شد.
متولدین آبان ماه: تو احتمالاً یا ترانه پانزده سال داری و یا سکینه سانزده سال و یا اصغر یازده سال، پس توصیه میشود که هر وقت به سن قانونی رسیدید، بروید سراغ این جور امتحانها، فعلاً شیرتان را بخورید.
متولدین آذرماه:ای جونممم..... عجب اختربختی دارید آذریها! پسرهای متولد آذر، روز امتحان عاشق میشوند و شکل خانههای سیاه پاسخنامه بیشباهت به قلب (نیزهاش فراموش نشود) نخواهد بودالبته نیاز به درس خوندن ندارن چون اذریها خیلی با هوشن خیلی اقا مسه خودم...... واما خانمها شما در دانشگاه هوشنگآباد سفلی در یک رشته نیمه پاره وقت شبانه با مدرک معادل، تحت نظر دانشگاه پیام نور (البته با گواهی ISO هفت و هشت هزار) قبول خواهید شد. لابد توقع دارید تحویلتان هم بگیرند. (مواظب خودت باش نابغه!)
متولدین دی ماه: دوست عزیز متأسفانه طالعتان خیلی بد است. شما یا شش سال پشت کنکور میمانید یا هشت سال. اگر شش سال پشت کنکور ماندید که حتماً دوسال دیگر هم خواهید ماند و سال هشتم قبول میشوید، ولی روز اعلام نتایج دچار عارضه قبلی (منظور همان قلبی است) خواهید شد و جان به جان آفرین تسلیم خواهید کرد. با توجه به هزینه زیاد کفن و دفن خواهشمندیم روی دست پدر و مادر خرج نیندازید، ماه همین جوری شما را دکتر قبول داریم!!
متولدین بهمن ماه: متولدین این ماه باید قبل از اینکه صبح زود از خواب بیدار شوند، توی رختخواب نرمش سنگین انجام داده، بعد 35 دقیقه خمیازه بکشند (کمتر از حد اعتیاد) و مجدداً بخوابند. این کار را تا شب قبل از امتحان به مدت شش ماه انجام دهید تا روز امتحان بدون استرس، به سئوالات پاسخ دهید. قبولی شما را آن هم با رتبه تک رقمی تضمین میکنیم.
متولدین اسفند: عزیز دلم، اسفند، بدترین زمان ممکن برای به دنیا آمدن است، ـ آخه، عزیز من،ماه قحطی بود ـ چون امتحان کارشناسی ارشد در این ماه برگزار میشود. پسرهای متولد اسفند، احتمالاً به واسطه ضعف در ریاضت پس از چند ترم آب خنک خوردن در پژوهشکدهی ماهانی به همان مدرک لیسانس راضی میشوند و دختر خانمها اگر کمتر سریالهای بیمزه تلویزیون را نگاه کنند، قبولی ارشد جلوی پای آنهاست، اگر نمیبینند به چشم پزشک مراجعه کننند.
شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می کنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت ،
غمی افزود مرا بر غم ها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.