..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

قانون عشـــق بازی خدا با ما

نمیدانم اینجا که ایستاده ام تقدیر من است یا تقصیر من!

اما وقتی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه میکنم،

میبینم چون خدا را یافتم هر چه باختم مهم نیست.

آموختم که تمام ماجراهای زندگی فقط قانون عشـــق بازی خدا با ماست...
  

 

 

 


 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

دالی


حیوانات دیدنی (47 عکس)

مامانت کجاس کوچولو؟

حیوانات دیدنی (47 عکس)

تف به این روزگار!

حیوانات دیدنی (47 عکس)

دفعه اخرت باشه که رو حرف من حرف میزنی!


حیوانات دیدنی (47 عکس)

نازی

حیوانات دیدنی (47 عکس)

اگه این بند را بکشم چی میشه؟!

حیوانات دیدنی (47 عکس)

کجا میری رفیق؟

حیوانات دیدنی (47 عکس)

ببخشید شما؟


حیوانات دیدنی (47 عکس)

نظر یادت نره.حرفیه؟

حیوانات دیدنی (47 عکس)

 

 

 

 

 [عکس: aed2d9eda3c915a73b3067184aaf56e4-425]

 

مى شود کمکم کنید!؟

من دارم سعى مى کنم ،همرنگ جماعت شوم

اما... مى شود کمکم کنید!؟
آى جماعت  !

شما دقیقا چه رنگى هستید؟

تفاوت رفتن به عابر بانک میان دختر و پسرا!!!!

آقا پسرها :

۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.

۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

و اما دختر خانم ها :

۱- با ماشین میرن دم بانک.

۲- به خودشون عطر میزنن.

۳- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

۴- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

۵- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

۶- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.

۷- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

۸- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

۹- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

۱۰- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

۱۱- کارت رو وارد دستگاه میکنن.

۱۲- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

۱۳- کد رمز رو وارد میکنن.

۱۴- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

۱۵- کنسل میکنن.

۱۶- دوباره کد رمز رو میزنن.

۱۷- کنسل میکنن.

۱۸- مبلغ درخواستی رو میزنن.

۱۹- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۰- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۲- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

۲۳- پول رو میگیرن.

۲۴- برمیگردن به ماشین.

۲۵- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

۲۶- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

۲۷- استارت میزنن.

۲۸- پنجاه متر میرن جلو.

۲۹- ماشین رو نگه میدارن.

۳۰- دوباره برمیگردن جلوی بانک.

۳۱- از ماشین پیاده میشن.

۳۲- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذاره برای آدم)

۳۳- سوار ماشین میشن.

۳۴- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.

۳۵- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

۳۶- میندازن توی خیابون اشتباه.

۳۷- برمیگردن.

۳۸- میندازن توی خیابون درست.

۳۹- پنج کیلومتر میرن جلو.

۴۰- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره)

این مطلب فقط جنبه ی سرگرمی دارد !!!

دختری با چادر امام زاده!!!!!

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

ﺁﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺮﻭﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ!

ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ... ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺍﺟﺎﺯﻩ ی ﯾﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻧﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ...ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮ، قلب شو می ذاره ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ...ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﻧﻪ ﺑﺎ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ !ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺖ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﺷﻬﻮﺗﺖ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ
ﺣﻮﺿﭽﻪ ﺯﻻﻝ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﻮﺭﯼ؟ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﺪﯾﻮﻧﯽ؟ ﺑﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻫﻢ ﺟﻨﺴﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺪﯾﻮﻧﯽ ... ﺑﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ ﻣﺪﯾﻮﻧﯽ ... ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺷﻮﻥ ﻣﺴﺌﻮﻟﯽ ... ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﯼ ... ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯼ ... ﻓﮑﺮﺷﻮ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﯼ ... ﺁﺭﻩ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﺪﯾﻮﻧﯽ! ﭘﺲ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻧﻪ !ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻢ ﺟﻨﺴﺎﯼ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺣﻮﺍﺳﺘﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﻪ...

ﯾﺎﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺑﻪ ﺑﻐﻞ
ﺩﺳﺘﯿﺶ ﻣﯽ
ﮔﻪ :
- ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ ...! ؟
- باربد.
- ﺑﻪ ﺑﻪ، ﺷﻐﻠﺖ ﭼﯿﻪ ...! ؟
- ﺯﻧﺒﻮﺭﺩﺍﺭ .
- ﺑﻪ ﺑﻪ، ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺭﯼ ...! ؟
- ﺍﻫﻮﺍﺯ .
- به به ﻋﺠﺐ ﺟﺎﯾﯽ، ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...! ؟
- ﻧﻪ .
- ﻧﻪ ﻭ ﻧﮑﻤﻪ ...! ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺍﺳﻤﺖ، ﭘﺪﺭﺳﮓ ﭘﺸﻪ ﺑﺎﺯ،
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻣﺎ ﺳﮓ ﻣﯽ ﺭﻩ ﺍﻫﻮﺍﺯ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﻯ ...! ؟

بگذار که شیطنت عشق ، چشمان تو رو بر عریانی خویش بگشاید و کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن

اعتراف

من طرفدار اعتراف کردنم!

البته برای هر کسی نه ....

میگن همیشه نوشتن ادما رو آروم میکنه درداشون رو کمتر میکنه اصلا قلم معجزه داره من اینو با تمام وجودم حس کردم!

میخوایم یه کار جدید رو شروع کنیم!
میخوایم اشتباهاتم رو بنویسیم!!شاید هم اشتباهات دیگران رو!!

میخوایم اعتراف کنیم! میخوایم خودمونو خالی کنیم!!!

اعتراف کردن آرومم میکنه میخوام برای اولین بار امتحانش کنم!!
اعتراف به اولین عشق..
به نفرت....
به اشتباه...
به گندایی که زدیم...
به خرابکاری هایی که کردیم!!!
به جنبه های مخفی شخصیتیمون....!!!
به علایقمون....
به نفرتامون.....
اینجا نظرات آزاده....
یه جورایی هر کی هر چی دل تنگش میخواد بگه!!!!
میخوایم حرفای همو بشنویم و سنگ صبور هم باشیم....
اولین کامنت هم ماله خومه...بسم الله.....

هنر این است

آن روز که یکدیگر را یافتیم،

یافتنمان هنر نبود

هنر این است که یکدیگر را گم نکنیم...

تو هم تــــنـــهایی ...... ؟

تو هم تــــنـــهایی ...... ؟
بیا... ، بیا اینجا
----------------------------------------------
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

----------------------------------------------
برای تو که دوستت دارم

سقوط ازاد

تا حالا شده چشماتو ببندی وبه دور ر برت گوش کنی

تا حالا شده حرفی نزنی و فقط گوش کنی

تا حالا شده هیچ حرکتی نداشته باشی و خوب گوش کنی

امتحان کن خیلی بهتر از قبل میتونی گوش کنی

حالا اگه خودتو کامل رها کنی چی میشه؟اونموقع است که میتونی صدای خودتو بشنوی البته اون موقع اون دیگه فقط صدای خودت نیست که داره باهات صحبت میکنه صدای خدای خودته

حالا این مربوط به خودته که فهمیدی منظور از رهایی چی هست

              فقط یه مقدمه بود واسه شروع کار فقط همین

به قول بچه ها التماس دلار

سلام!

چند روزی بود دل و دماغ آپ کردن نداشتم،از دوکفه ای صفحه کلید دارم خسته شده بودم،نوشتن در اینجا که سهله،حوصله ی خودم و کلا"نوع بشر رو نداشتم؛حالا دلیلش را بماند...پس از چند روز از روی دلتنگی برای فضای مجازی ،دوکفه ای صفحه کلید دار نقره ایم را باز کردم.کلی حرص و جوش خوردم  و فحش های  نان و آبدار به اون کوسه ای که سابقا به کابل اینترنت برخورد کرده بود دادم؛تا اینکه بعد یک ربع بالاخره موفق شدم آنلاین شوم و پس چند وقتی بگویم:

سلام!