..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

سپهری وسپهری و سپهری


شب سردی است ، و من افسرده.


راه دوری است ، و پایی خسته.


تیرگی هست و چراغی مرده.



می کنم ، تنها، از جاده عبور:


دور ماندند ز من آدم ها.


سایه ای از سر دیوار گذشت ،


غمی افزود مرا بر غم ها.



فکر تاریکی و این ویرانی


بی خبر آمد تا با دل من


قصه ها ساز کند پنهانی.



نیست رنگی که بگوید با من


اندکی صبر ، سحر نزدیک است:


هردم این بانگ برآرم از دل :


وای ، این شب چقدر تاریک است!



خنده ای کو که به دل انگیزم؟


قطره ای کو که به دریا ریزم؟


صخره ای کو که بدان آویزم؟




مثل این است که شب نمناک است.


دیگران را هم غم هست به دل،


غم من ، لیک، غمی غمناک است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد