..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

حس تنهایی

حس تنهایی را دوست دارم، البته خودش را نه!
خود تنهایی مثل خوره روحت را می خورد ولی حس تنهایی چیز دیگری است. این روزها در خیابان که راه می روی حس میکنی تنها هستی، حس میکنی در این جمعیت غریبه ای. این حس شاید اذیت کننده باشد ولی حس غربت و تنهایی اش در میان انبوه آدمیان دور و اطرافت تو را به دوردست ها می برد، فراتر از این روزها، می برد در جایی که خواب هم تو را نخواهد برد! وقتی فکر می کنی و می بینی چگونه کسانی که خود را دوست تو می دانند و یا تو آنها را دوست خطاب می کنی هنوز که هنوز است با دیده تردید می نگرند تو را. هنوز که هنوز است تو را باور ندارند. گاهی خیال میکنی تو، واقعا شاید تو .... ولی جلوتر که می روی و از دوردست که به پشت سرت نگاه می کنی، ایراد کارت را نمی یابی. پس چه شده است؟ نمی دانی! چرا اینگونه شده است؟ از کجا بدانی! این روزها همه پر از تلخی است و تو دلت به شادی های گذرا خوش است. چارلی چاپلین می گوید خوشبختی فاصله یک بدبختی است تا بدبختی دیگر، ولی اینگونه که جلو می روی بدبختی فاصله یک خوشبختی است تا خوشبختی دیگر. مگر به کجا قدم می نهی؟ مگر به کدامین ویران شده نظر داری؟ آنجا کجاست که می روی؟ آیا آنجا هم همانند اینجا غریبه ای؟ آیا....
آه!
قدر آن لحظه که به این ها فکر میکنی را میدانی. میدانی اگر همین لحظه های گاه و بیگاه هم حس تنهایی نمی کردی الآن کجا بودی را نمیدانستی؟ حس عجیب و غریبی نیست در این روزهای غربت آدمی! در این روزها که بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند! اما مسیر جاده به بن بست می رود!
به این روزهای نکبت که می نگری، قدر عافیت را میدانی وبرایش خواهی جنگید!
به این روزهای تنهایی و غربت که فکر میکنی، تازه می فهمی هیچ نیست در مقابل تنهایی و غربت امامی که هر روز برای فرجش دعا میکنی! این روزهای غربت کجا و سالیان غریب آقایمان کجا! نمی دانم در کجا به سر می برید، آقاجان! نمی دانم. ولی نیک می دانم که خدایی در این نزدیکی است که شما را بر ما ولایت داده. قسم به هر چه می شناسم، قسم به آنکه می پرستم که خدایی جز او نیست، وحده لا اله الا هو! و قسم به همان رب جلیل که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده اوست و سرور و ولی نعمت عالمیان است او و دخترش! و قسم به خدای محمد که علی علیه السلام ولی خداوند است و اوست امیرمومنان و اوست ساقی کوثر و اوست فاتح خیبر و اوست ما را دلبر. قسم به عزت و جلال پروردگار شما وارث همانانی!
شمایی وارث ذوالفقار، شمایی وارث صحیفه، شمایی ولی نعمت ما، شمایی آنکه خدا فرجش را با ظهورتان بر بندگانش ارزانی می دارد، و ما خاک پای شماییم.
مایی که در مقابل بزرگان جز زبانی لال و گنگ سرمایه ای نداریم، با زبان آقایمان خطابتان می کنیم:
"سید ما، مولاى ما، دعا کن براى ما؛ صاحب ما توئى؛ صاحب این کشور توئى؛ صاحب این انقلاب توئى؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعاى خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانى بفرما."
این درد غربت تنها با ظهورت التیام می یابد، پس بیا آقا، بیش از این طاقت نداریم، آقا به خدا کافی است! خسته ایم آقا! از این دنیا خسته ایم آقا! خدا را میخواهیم و عدلش، حتی به شرط از دست دادن جانمان! حتی به شرط از دست دادن دنیامان! حتی به شرط فدا شدن بچه هایمان! اشکهایمان اگر تایید نمی کند از دلمان که با خبری آقا! بیا آقا، بیا. دلمان تنگ است، بیا آقا، بیا جان برلبمان رسیده است، بیا آقا، شما که کریم هستید چرا جوابمان را نمی دهید! آقا ببخشید بی ادبی می کنیم! شما جوابمان را خوب هم می دهید، ولی عذر می خواهیم که گوش شنوا نداریم آقا! ببخشید که دلمان از بس سیاه است، جایی برای شما نداریم آقا! ببخشید که ظاهر و باطنمان دو تاست، ببخشید که خودمان هم میدانیم دروغ می گوییم!
ببخشید ما را، مرنجید از دست ما، دعایمان کنید که جز شما دل خوشی ای نداریم. خسته ایم آقا خسته، میدانی از چه! میدانی! نیک میدانی که این روزگار چیزی برای عرضه کردن ندارد که ما را دل خوش کند!
آقا با تمام وجودمان ظهورت را به انتظار ننشسته ایم بلکه ایستاده ایم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد