..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

..عشقم سکوت..

صفر رابستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم.از شما چه پنهان از درون زنگ زدیم (حسین پناهی)

دو سوال اخلاقی :

اول خوب فکر کن بعد نظر بده

سوال اول:

اگر زنی را بشناسید که حامله شده است ودر حال حاضر هشت تا بچه داردکه سه تا ازآن ها  کر هستند و دو تا کور هستند و یکی عقب مانده ذهنی و خودش هم به بیماری سیفیلیس دچاره بهش میگین که بچه اش رو سقط کنه ؟

صبر کن (صبر کن دیگه دهااااااااااااااا  )

قبل از این که جواب بدی سوال بعدی را هم بخون !

سوال دوم :

وقتشه که رییس جمهور کشورتون رو انتخاب کنین این اطلاعات در مورد سه کاندید در دست است :

کاندیدای اول:

هم عقیده با سیاست مداران فاسد در مشورت با ستاره شناسان دو تا معشوقه داره و کلاه سر همسرش می ذاره مرتب سیگار می‌کشه و روزی هشت الی ده مارتینی میخوره.

کاندیدای دوم: دو بار تا حالا از پارلمان اخراج شده تا ظهر می خوابه در دوران کالج به مورفین معتاد بودو یک چهارم لیتر ویسکی هر شب میخوره!

کاندیدای سوم: سر باز کهنه کار جنگ گیاه خوار سیگار نمی کشه بعضی وقتها یک یا دو آبجو میخوره و سر همسرش کلاه نمیذاره!

اول تصمیم بگیر وبعد جوابها را در ادامه چک کن !!!

 

 

کاندید اول اسمش هست:

فرانکلین روزولت


کاندید دوم اسمش هست: 

وینستون چرچیل

کاندید سوم اسمش هست:

 ادولف هیتلر

اما در مورد سوال اول :

اگر به سوال اول در مورد سقط بچه جواب بله دادی باید بگویم که :

تو همین الان لودیک بتهوون را کشتی!!!!!!  

چیزهای ناگهانی

همیشه چیزهای ناگهانی به آدم حس خوبی می‌دهند؛ مثل دیدن نمرهٔ بیست با خودکار قرمز در پایین برگهٔ امتحانی، وقتی می‌دانی یک غلط داشته‌ای ولی گویا مصحِّح آن را ندیده… مثل زمانی که ناگهان در قرعه‌کشی فلان سفر زیارتی نام تو که تازه روز ماقبل آخر و بیشتر برای سنجیدن شانست (تو بخوان آزمودن توجه خدا به خودت) اسم‌نویسی کرده بودی، بیرون می‌آید، مثل یک بوسهٔ ناگهانی، یک نگاه ناگهانی، مثل یک کشف ناگهانی، مثل دیدن ناگهانی یک دوست قدیمی در پشت چراغ قرمزِ یک ترافیک کلافه‌کننده که حالت را دگرگون می‌کند، مثل شنیدن ناگهانی یک موسیقی قدیمی در پیاده‌روی یک خیابان شلوغ که مدت‌ها بود دنبالش می‌گشتی ولی نامش را نمی‌دانستی، مثل شنیدن ناگهانی یک قطعهٔ خاطره‌انگیز در میانهٔ یک فیلم دیدنی (حسی مثل شنیدن صدای «محسن چاوشی» و «محسن یگانه» در میانهٔ «به همین سادگیِ» سیدرضا میرکریمی در تاریکیِ یک سینمای خلوت)

از فرزدا حسنی تا کلاه قرمزی! !

* با توجه به اینکه در شبکه 3 سال جدید با "فرزاد حسنی" تحویل شد، کدام مورد صحیح است؟!
الف.
همه ی مجریان کاربلد، کاردرست، دارای فن بیان قوی، بادی بیلدینگ و ... صدا و سیما یکهو همه با هم در ایام نوروز به مرخصی رفته اند و مسئولان صدا و سیما یک دفعه حواسشان را جمع کرده و متوجه شده اند فقط فرزاد مانده است و به ناچار علی رغم میل باطنی آنتن را در زمان تحویل سال نو به او سپردند.

ب. کاش همون طور که فرزاد "محمد رضا فروتن" رو به برنامه اش دعوت کرده بود، رادان رو هم به این برنامه دعوت می کرد. البته منظورمون "بهرام رادان" هست!

ج. بالاخره هر چند وقت یکبار بد نیست که از مجریان دسته دو و سه ای همچون حسنی و رشیدپور و علیخانی استفاده شود تا سطح توقع مردم با دیدن مجریانی همچون مدرس و یامین پور و ... خیلی بالا نرود!

د. اصولا هدف وسیله رو توجیه می کنه، مخصوصا که هدف کاهش مخاطبان شبکه های ماهواره ای باشه!

* کلا نظر شما در مورد زلزله ی ژاپن چیست؟!
الف. این ژاپنی ها خیلی گاگول هستند! آخه آدم عاقل روی یخ نیروگاه اتمی می سازه؟! اصلا شما که بلد نیستین نکات ایمنی در ساخت نیروگاه اتمی رو رعایت کنین بیخود می کنین نیروگاه اتمی می سازین!

ب. همچنین میگن فاجعه ی انسانی که آدم فکر می کنه چه اتفاقی افتاده! همش 20 هزار نفر فوت شدن، یعنی کمتر از تعداد نفراتی که هر یک سال در حوادث جاده ای ما به اون دنیا رهسپار می شن!

ج. لطفا زمانش رو بیشتر کنین! کی پخش می شه؟!

د. توصیه می شه از طنزهای عصرایران (الف.راستگو) برای خنک کردن راکتورهای هسته ایشون استفاده کنن. مطمئن باشن جواب می ده!

* نظر شما در مورد اکران نوروزی دو فیلم "اخراجی های 3" و "جدایی نادر از سیمین" چیه؟!
الف. وقتی ژانر این دو فیلم با هم فرق داره، اصلا یعنی چی که با هم دارن رقابت می کنن؟! مگه مثلا زالزالک با خودروی بنز(!) می تونه رقابت کنه؟! اصلا چه ربطی داره!!

ب. رفتم اخراجی های 3، مردم اینقدر خندیدن که نذاشتن بخوابم. رفتم جدایی نادر از سیمین مردم اینقدر در انتهای فیلم دست زدن که بدجور از خواب پریدم. در نتیجه هیچکدوم از این 2 فیلم برای رفتن به سینما و ایضا استراحت در این مکان، مناسب نیستند. لطفا یکی از فیلم هایی که جواد رضویان و امثالهم توش بازی می کنن رو رفتن به سینما انتخاب کنین!

ج. از کدوم شبکه پخش می شه؟!

د. این رقابت صد در صد عادلانه است. هر چند صدا و سیما عوامل اخراجی ها رو در زمان تحویل سال به تلویزیون دعوت کرد و فرت و فرت هم تبلغات زیرنویس می کنن، اما در عوض جدایی نادر از سیمین یک فیلمنامه ی درست و حسابی و یک کارگردان کاربلد داره!

هـ.. یه سوال! چرا تبلیغات فیلم اخراجی ها وقتی زیرنویس می شه فونتش درشته، اما تبلیغات اون یکی فیلم دیگه ریز هست و سریع می ره؟! هان؟!

* کلا نظر شما در مورد برنامه های نوروزی صدا و سیما چیست؟!
الف. لطفا کلاه قرمزی اش رو بیشتر کنن!

ب. چرا کلاه قرمزی رو توی برنامه ی کودک و نوجوان نشون می دن که ما یواشکی نگاهش کنیم؟!

ج. مگه برنامه ی نوروزی دارن؟!

د. توپ! (البته پلاستیکی!)

اگه زن شما رئیس تان بشود، چه بلایی سرتان می آید؟!

تا حالا پیش خودتان تصور کرده اید که اگر روزی زن شما ، در محل کارتان ، رئیس شما بشود ، چه عواقبی خواهد داشت ؟
اگر مایلید تا گوشه ای از عواقب شوم این وضعیت را دریابید ، این مطلب را تا آخر ، به دقت مطالعه کنید !

اگر یکروز ، چند ساعت دیر به محل کارتان برسید ...
واکنش همسر/رئیس شما : این چه موقع اومدن به سر کاره ؟ می دونی ساعت چنده ؟ چرا اینقدر دیر اومدی ؟ چیکار می کردی ؟ کجا بودی ؟ با کی بودی ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز از ارباب رجوع ، زیر میزی یا همان رشوه ، دریافت کنید ...واکنش همسر/رئیس شما : این چه کاری بود که تو کردی ؟ چرا این کار رو کردی ؟ مگه حقوق خودت برات کافی نبود ؟ مگه خرج و مخارجت در ماه چقدره ؟ چرا خرجت اینقدر رفته بالا ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، تقاضای چند روز مرخصی نمایید ...واکنش همسر/رئیس شما : چرا تقاضای مرخصی کردی ؟ دیگه چه اتفاقی برات افتاده ؟ جایی می خوای بری ؟ کجا می خوای بری ؟ چرا می خوای بری ؟ با کی می خوای بری ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز در پرونده هایی که زیر دست شماست ، اشتباهی رخ دهد ...واکنش همسر/رئیس شما : چرا این اشتباه رو مرتکب شدی ؟ چرا توی کارت دقت نکردی ؟ چرا چند وقته که بی دقت شدی ؟ چرا اینقدر حواست پرته ؟ انگار که فکر و ذکرت یه جای دیگست ؟ حواست کجاست ؟ هوش و حواست پیش کیه ؟ به کی داشتی فکر می کردی ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، بعنوان کارمند نمونه اداره معرفی شوید ...
واکنش همسر/رئیس شما : از صمیم قلب بهت تبریک می گم . تو بعنوان کارمند نمونه شناخته شدی . حالا بگو ببینم ، چی شد که یکدفعه اینقدر عوض شدی ؟ چی باعث شده که اینقدر خوب کار کنی ؟ انگیزت برای خوب کار کردن چی بوده ؟ مشوقت کی بوده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز بخواهید از کارتان استعفا دهید ...
واکنش همسر/رئیس شما : چرا می خوای استعفا بدی ؟ مگه اتفاقی افتاده ؟ پس مخارج زندگی رو چطوری می خوای تامین کنی ؟ مگه شغل بهتری پیدا کردی ؟ چه شغلی ؟ کی برات پیدا کرده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

امیدوارم که با خواندن این مطلب ، به عمق فاجعه پی برده باشید ! پس به شما توصیه می شود که یا زوجه ای که رئیس باشد اختیار نکنید ، یا نگذارید که خانومتان رئیس شما بشود ، و یا اگر هم یک زمانی خدایی نا کرده ، روم به دیوار ، خانوم شما رئیستان شد ، سریعا و بدون هیچگونه معطلی ، از محل اداره متواری شوید و به دنبال یک شغل دیگر بروید !...

خواص ازدواج برای دختر خانم ها!!

_ قبل از ازدواج وزن ایده‌آل با چهره‌ای بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوی.
 نتیجه‌گیری اخلاقی: آمادگی بدن در مقابله با روزهای سخت

_ قبل از ازدواج ایستادن در صف سینما و استخر، بعد از ازدواج ایستادن در صف شیر و گوشت.
نتیجه‌‌گیری اخلاقی: آموزش ایستادگی

_ قبل از ازدواج تعطیلات رفتن به دیزین و اسکی، بعد از ازدواج در تعطیلات شست و شوی خانه و لباس.
نتیجه‌گیری اخلاقی: پر شدن اوقات‌فراغت

_ قبل از ازدواج نوشتن کتاب شعر و رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس.
 نتیجه‌گیری اخلاقی: شهرت بادآورده

_ قبل از ازدواج صحبت تلفنی بی‌‌محاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفی حتی برای ده دقیقه.
نتیجه‌گیری اخلاقی: حفظ عضلات صورت

_ قبل از ازدواج رفتن به سفرهای هفتگی، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارک سر کوچه.‌
نتیجه‌گیری اخلاقی: در امنیت کامل به سر بردن.

۱۳مکان سانسور شده در گوگل ارث

۱۳مکان سانسور شده در گوگل ارث

شاید ندانید که بر خلاف ادعاهای مبنی بر آزادی جریان اطلاعات ، مکانهای بسیاری در گوگل ارث به دلایل سیاسی و نظامی سانسور می شود. عمده این موارد مربوط است به مکانهایی که رویت آنها از طریق گوگل ارث ممکن است احیانا مشکلات امنیتی برای حاکمان آمریکا داشته باشد. در ادامه فهرست 13 مکان از دهها مکانی که توسط گوگل ارث سانسور شده است را جهت اطلاع می نویسم :

1- کاخ سفید آمریکا : بنا به دلایل امنیتی تصاویر کامل و واضحی از مقر رییس جمهور آمریکا در گوگل مپ و گوگل ارث به نمایش در نمی آید.

2- کنگره آمریکا : در ابتدای راه اندازی گوگل مپ تصاویر کنگره بصورت تیره نشان داده می شد اما اخیرا این مورد برطرف شده و جای آن را تصاویر قدیمی گرفته است.

3- محل اقامت دیک چینی: محل اقامت معاون اول رییس جمهور آمریکا نیز در گوگل ارث ناواضح دیده می شود ، این در حالی ست که تمام مناطق اطراف آن واضح دیده می شود.

4- پایگاه هوایی Soesterberg در هلند که محل نگهداری هواپیماهای استراتژیک F-15 آمریکایی ست در گوگل ارث سانسور شده است.

5- PAVE PAWS در ایالت ماساچوست آمریکا که محل اصلی رادار های اخطار حملات موشکی به آمریکا ست ناواضح و سانسور شده است.

6- هتل شط العرب در بصره عراق : این هتل که محل اقامت سربازان انگلیسی در بصره است احتمالا بعد از انتشار اخباری مبنی بر اینکه ممکن است با استفاده از اطلاعات گوگل ارث مورد حمله قرار گیرد از نقشه های گوگل پاک شده است.

7- شهر Leeuwarden در هلند یکی از مراکز و پایگاههای اصلی فرماندهی و عملیات هوایی ناتو در شمال اروپاست . با زوم کردن روی نقشه و مقایسه آن با مناطق اطراف متوجه می شویم که طراحان نقشه های گوگل به جای این شهر چمن کاشته اند!!

8- پایگاه هوایی ریمس در فرانسه : تنها ساختمان این پایگاه هوایی در نقشه های گوگل بصورت شطرنجی نمایش داده می شود.

9- Novi Sad در صربستان : این پایگاه نظامی هم بصورت کاملا مبهم و نا واضح مشاهده می شود.

10- پایگاه هوایی Kamp van Zeist در انگلستان که یکی از پایگاههای مقدم آمریکا به شمار می آید بطور رسمی در نقشه های گوگل مخدوش و غیر قابل نمایش شده است.

11- آژانس C-3 ناتو در بروکسل بلژیک : این محل یک انستیتوی علمی ست که جهت پشتیبانی علمی نیروهای ناتو احداث شده است. این ساختمان نیز بطور کامل سانسور شده است.

12- محل ساختمان جدید سفارت آمریکا در هلند : این محل نیز بطور کامل در گوگل ارث مخدوش شده است.

13- پایگاه هوایی رامستین در آلمان : این پایگاه که به عنوان یکی از مراکز فرماندهی ناتو یاد می شود ، در جنگ عراق مورد استفاده نیروهای آمریکایی و متحدانش قرار گرفت. هواپیماهای استراتژیکی توسط نیروی هوایی آمریکا در این محل نگهداری می شود. این پایگاه نیز بطور کامل توسط گوگل ارث سانسور شده است.

روح؟؟؟؟

دیروز یکی از دوستام از یه کتاب روانشناسی یه چیز جالب نقل قول کرد که خیلی باهاش حال کردم،،اینجا میارمش که هیچ وقت یادم نره!درواقع همون قضیه ی تناسخ و این حرفارو از منظر روانشاسی بررسی کرده بود. و البته خیلی جالب بود که من چند روز قبل هم یه کسی رو دیده بودم که می گفت مکتبشون "الحق" که من تا اون روز اسمشونو نشنیده بودم و وقتی عقایدی که داشتن و برام می گفت دقیقا عین همین جریان کتابه بود...

"این نقل قول نقل قول دوستمه"

القصه،،،نویسندهه می گفت:

ما اعتقاد داریم که روح ما چندین بار تو این دنیای خاکی اومده و جسمش مرده و دوباره اون روح برگشته به سمت خدا. و وقتی قراره دوباره تو یه کالبد دیگه وارد زمین بشه، خدا بهش حق انتخاب میده،، بهش زندگی های مختلف رو نشون میده و بهش میگه هرکدوم رو که میخوای می تونی انتخاب کنی و یه فیلم با دور تند از زندگی ای که قراره تجربه کنه بهش نشون میده. می گفت البته از قبل اینو بدونید که روح ما نیاز و هدفش اینه که تمام رذائل اخلاقی رو از خودش دور کنه و وقتی پاک پاک پاک شد به دریای بیکران خدا بپیونده،،،پس تمام ارواح با انتخابشون به دنبال رفتن بسوی تکامل هستن،،،می گفت ارواح ما قبل از تولد دوباره، از بین زندگی هائی که بهشون نشون میدن اون زندگی ای رو انتخاب میکنن که در اون بتونن چند تا دیگه از خصوصیات اخلاقی بدشون رو رفع کنن،،، به نظرم فقط اینجوریه که میشه عدالت خدارو توجیح کرد و قبول کرد که چرا بعضی آدما واقعا بدبخت و بیچاره ان،،اونا به دلایلی خودشون این زندگی رو انتخاب کرده بودن.

تو لحظه ی انتخاب روح، ارواح دیگه ای هم حضور دارن. بعضی از آدمائی که تو زندگی قبلی، مارو دوست داشتن، میان و داوطلبانه میخوان که تو زندگی جدیدمون با داشتن یه نقشی به ما کمک کنن واسه اصلاح و پاک شدن. ممکنه یکی بیاد بشه یه شریک نامرد که تمام پولتو بالا بکشه ولی تو ازش یاد بگیری که آدم ساده لوحی نباشی،،، ممکنه یکی بیاد بشه یه دوست و در حقت بدجوری نامردی کنه ولی تو ازش یاد بگیری که حواست باید بیشتر از اینا به زندگیت باشه،،،ممکنه یکی بیاد بشه یه پدر یا مادری که با طرز فکر و عقاید بی دلیلش بدجوری اذیتت کنه و لی تو ازش یاد بگیری که همیشه راهتو فقط با دلیل و برهان انتخاب کنی و از طریق این اخلاق اونا تو از خیلیای دیگه که تو این شرایط نبودن، عاقلانه تر رفتار کنی، و ...

میگه هر آدمی که تو این دنیا وارد زندگیت میشه، حتی برای چند دقیقه، تو قبل از تولد دوبارت خودت انتخابش کرده بودی، خودت خواسته بودی که این آدم وارد زندگیت بشه تا تو ازش حتما یه چیزی یاد بگیری. می گفت با تمام وجودت تلاش کن تا از تمام آدمای دوروبرت درس بگیری و ازشون استفاده کنی تا کامل شی. تا هرچه زودتر روح پاک و بی آلایشی بشی و از شر این دنیای مزخرف خلاصی پیدا کنی.

می گفت اگه با این دید به همه ی آدمای دوروبرت نگاه کنی، میتونی همه رو عاشقانه دوست داشته باشی. میتونی عاشق مردم باشی حتی اونائی که با تمام وجود بهت آسیب رسوندن. چون حتی اوناروهم تو انتخاب کرده بودی و قرار بوده با این کار به تودرسی رو یاد بدن که تو نفهمیدی!!

پس عاشق باش و عشق بورز چون اکثر آدمای دنیای تو ،توی زندگی قبلیت بودن و توی زندگی بعدیت هم تو یه کالبد دیگه خواهند بود چون ما قراره به هم کمک کنیم و همدیگه رو کامل کنیم.

پس از کج فهمی ها و نامردی ها و اشتباهات بقیه حرص نخور و غصه نخور و عصبانی نشو، چون حتما یه دلیل خوبی وجود داشته که روح این آدما این نوع زندگی رو انتخاب کرده بوده،، شاید ساده ترین دلیلش این باشه که تو با درک زشتی رفتار اونا، خودتو کامل کنی.

پس یادت نره که همه رو دوست داشته باش و سعی کن همیشه حواست به اطرافت باشه که حرفهای جدیدی که بقیه قراره برات بازگو کنن رو زود ازشون بشنوی چون اکثر اون آدمای ارزشمند مدت زیادی کنارت نمی مونن.

یادت نره که تمام آدمای زندگیت محصول انتخاب خودت بودن و همه میخوان تو رو در جهت بهتر شدن سوق بدن.دیگه این هنر توئه که چقدر آدم تیزهوشی باشی...

جدایی ناصر از سیمین

برای نادر به خاطر معرفتش

برای سیمین و خود خواهی اش

و برای ترمه  و اشکهایش

جدایی نادر از سیمین، اصغر فرهادی

 

طلاق موضوعی است که این روزها به گونه ای دامن بسیاری از خانواده های ایرانی را گرفته است، جدایی و یا حتی طلاق زن و مردی که با مهر پیوند شراکت در خوشی و ناخوشی همدیگر را بسته اند، آنقدر پیچیده، فلسفی، بحث بر انگیز و در عین حال ساده است، که همیشه موضوع جذابی برای هنرمندان بوده است، کافی است پیوند بسته شود و حلقه پیمان بر دست، آیا حقیقتا آدمی این موجود دوپا که در بسیاری از موارد و حتی در اوج عاشقی نیز به خود، و نیازهای خود در مرحله اول می اندیشد، می تواند در تجربه و کسب لذت های عالم با دیگری شریک شود؟ و در اصل سوال این است که آیا می تواند نیازهای خود را در راستای نیازهای دیگری قرار دهد؟ و اگر پاسخ آری است، میتوان گفت که جدایی و طلاق به گونه ای نقطه تصادم این همخوانی و همراهی نیازهاست! اصغر فرهادی با هنرمندی تمام قصه زن و مردی را روایت می کند، که زن قصد مهاجرت از ایران را دارد، چرا که می خواهد خودش ، همسرش و بیش از پیش دخترش بهتر زندگی کنند، و شوهرش که پیمان معادی با هنرمندی نقشش را بازی کرده است، مخالف این مهاجرت است، چرا که پدری پیر دارد، پدری که آلزایمر او را آنقدر شکننده کرده است،که بارها و بارها اشک برچشمانمان می آورد و آینده خود و حتی شاید پدران و مادرانمان را به گونه ای در تنهایی، بی دفاعی و نهایت خط زندگی او می بینیم! آری من در همین ابتدای قصه پر پیچ و خم، موضع خویش را مشخص کردم، من با نادر هستم و چرا سیمین تا این حد خود خواه است!!!؟؟ البته گاه می اندیشم، آدمیان که تنها یکبار زندگی می کنند، محقند تا بهترین زندگی را داشته باشند و شاید سیمین اینگونه می اندیشد!! در این میان و با ترک خانه توسط سیمین، نادر و ترمه دست به دامن پرستاری میشوند که مراقبت از پدر آلزایمری را به عهده بگیرد و در اینجاست که پای شهاب حسینی و ساره بیات   به قصه باز می گردد، و قصه در قصه می پیچد و این بار روایت زندگی دیگری آغاز میشود، که گره خورده است با این جدایی و چنان این قصه ها در هم می تند، که شما استادی اصغر فرهادی را تایید کرده و همه خرس های طلایی، نقره ای، سفید، سیاه و شیری عالم را برای این جوان هنرمند از شیر مادر حلال تر فرض می کنید! آری از اینجاست که تعلیق، دروغ، قضاوت، ترس، تنهایی، فقر، درد و ترس از پایداری و مبارزه، وارد قصه می شوند!! آری زندگی، تنها زندگی نادر و سیمین نیست، زندگی فلاکت بار زن و مرد دیگری نیز هست، و نمی دانید شهاب حسینی چه میکند در نمایش این فلاکت، دست مریزاد! دست مریزاد، دست مریزاد!!! یکبار برای دیدن این فیلم به سینما رفته ام ولی یکبار دیدن کم است، من دوباره به تماشای این اثر متعالی خواهم نشست!!!

سیزده 90 یادش بخیر

عاشق بوی دود آتیش تنمم که از سیزده بدر سوغاتی آوردم  

 

سالی یه بار بو میکشم خودمو ...  جاتون خالی

سکوت

روزای سخت نبودن با تو
خلا امیدو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه میشد
همنفسم شد سایه ی سردم
تو رو میدیدم از اونوره ابرا
که میخوای سر سری از من رد شی
آسمونو بی تو خط خطی کردم
چجوری میتونی انقده بد شی
سکوته قلبتو بشکنو برگرد
نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخره قصه همین شه
روزای سخت نبودن با تو

دوره نبودنت رو خط کشیدم
تازه میفهمم اشتباهم این بود
چهره ی عشقمو غلط کشیدم
عشق تو دارو نداره دلم بود
اومدی دارو نداره دلم رو بردی
بیا سکوت قلبت رو بشکنو برگرد
که هنوزم تو دل من نمردی
که هنوزم تو دل من نمردی
سکوته قلبتو بشکنو برگرد
نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی
دوباره آخره قصه همین شه

به خاطر تو بود

به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور

به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود

زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ بود

به خاطر تو بود که شب نشین شدم ،  

هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم

عادت کرده ام به شنیدن صدایت ،  

خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ،

با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ،  

حال من در هوای آمدنت درگیر شد

به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ،

به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ،

دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ،

با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .

همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،

شبهای مرا مهتابی کرد ،

به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد...

به یاد تو ، همیشه و همه جا

هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا

به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا

چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی

من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم ،

به خاطر تو بود که با مجنونی مثل من روبرو شدی

به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم ،

وقتی که آمدی همه کس را به خاطر تو ترک کردم!

وقتی یه دختر وقتی یه پسر

وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!
  وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش د
لش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟ 

وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!
 وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه…هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…
 وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا
    وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه
  وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه
 وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!
 شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش
 نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!
 باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..

    

سال نو مبارک

سلام به همه ی دوستای گلم 

ببخشید یک مدتی نمیام نت...

اومدم سال نو رو بهتون تبریک بگم

امیدوارم سالی پر از شادی و امید وتندرسنی

داشته باشید

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

نمیدونم دوستان چقد اهل شعر و شاعری هستند

ولی یک شعر زیبا از حمید مصدق هست که که به دلیل جذابیتی که داشت فروغ فرخزاد به اون پاسخ داد و جدیدا هم شاعری از تبار امروزی ها پاسخ بسیار جالب و در خور تفکری براش داشت که دیدم میتونه برای همه جالب باشه

   


شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

و از اونا جالب تر  جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده


دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

وصیت نامه لقمان حکیم به پسرش. البته ورژن جدید

وصیت نامه لقمان حکیم به پسرش. البته ورژن جدید


پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند.

پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین.

پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن

پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز…

هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند

پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن

پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود

داستان فرعون و شیطان

داستان فرعون و شیطان


فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و درحضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟
ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من بااین همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعونپرسید: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه
خدا رانده نشوی؟ شیطان پاسخ داد:

زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید

 

"ها" کردم،

روی آن شیشه ی تب دار تو را "ها" کردم،

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم،

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد،

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم،

باسر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را،

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
 ...!!!!!